کد مطلب:53766 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

سخنی که باید بگویم: علی با شخصیت وسیع و متنوع











علی قبل از زمان خودش متولد شده و او متعلق به آن زمان نبود.

«جبران خلیل»

درباره امیرالمومنین علی علیه السلام كتابهای زیادی نوشته شده و تا جهان باقی است تاریخ زندگی علی «ع» در میدان اندیشه های نویسندگان و دانشمندان قرار می گیرد و از دیدگاههای مختلف تحلیل می شود.

علی دگرگون كننده ی روحها و جانها و به وجود آورنده ی امواج فراوان در اندیشه آدمیانی است كه می خواهند علی را بشناسند و او را بشناسانند.

علی دارای ابعاد مختلف و گسترده ای است، كه هر كسی به میزان استعداد و استواری ایمان و بلندی روح خود و دانش و بینش خویش و به اندازه ی طپشهایی كه از نام علی در قلب خود حس می كند و در میدان جاذبه ی او قرار می گیرد علی را ترسیم می كند و از این جاودانه ی تاریخ نقشی را می بیند.

اما باید دانست، همه آنهایی كه قلم به دست گرفتند و از علی نوشتند و تمام كسانی كه قلبهایشان مشتاق علی است و در پی شناخت او هستند و تلاش می كنند كه علی را به كمال مطلوب ادراك نمایند، چیزی جز سایه ای از شخصیت علی نمی بینند.

علت آن است كه علی آن طور كه بود خود را نشان نداد و آنچه از خود نشان داد گوشه ای از علی بود نه تمام علی.

علی در شخصیت بزرگ الهی جویانه ی خود و تربیت دینی ویژه ی خویش مركز ثقل حوایج مادی و معنوی جوامع اسلامی و بیانگر علوم و معارف قرآنی است كه پس از رحلت پیامبر امامت و خلافت را حق خود می داند ولی بدان دست نمی یابد.

همین كه مردم زیر ستم عرب و غیر عرب با انقلاب خونین خود سازمان حكومت

[صفحه 18]

خلیفه ی سوم را در هم كوبیدند علی از میان آرزومندان حق و عدالت سر برآورد تا این كه در آن غوغا مردم با او بیعت كردند، حتی آنان كه طعم شمشیرش را چشیده بودند، قبول فرمان كردند.

اما دیری نمی گذرد كه اشراف و سرمایه داران به تجدید قوای خود می پردازند و دسته دسته از طرفداری علی و پیروی از حق بیرون می روند.

در این وقت علی می گوید كه من با خداوند پیمان دارم كه علیه ستمگران قیام كنم و ستمدیدگان و گرسنگان مظلوم را از دست آنها رها سازم و اگر غیر از این بود از كار كناره می گرفتم و بی تامل ریسمان شتر خلافت را به گردنش می افكندم تا به هر طرف كه می خواهد برود و به هر پرتگاهی كه میل دارد روی آورد و آن وقت مردم آزمند دنیا، می یافتند كه كوشش طاقت فرسای من برای ریاست و سلطنت بر مردم و بهره مندی از لذات آن نبود و می دیدند كه دنیای آنان در نزد علی بی ارزش تر از آبی است كه از بینی بز در هنگام عطسه كردن خارج می شود[1] ولی علی كه روزگاری تشنه ی خلافت بود، آنچنان از خلافت بیزار می شود كه می گوید اگر خلافت یك وظیفه الهی نبود آن را رها می كردم تا به هر پرتگاهی كه می خواهد برود.

اگر حضور بیعت كنندگان نبود و علی را به خلافت ملزم نمی كردند و اگر قیام برای به دست گرفتن خلافت و مسئولیت، وظیفه الهی نبود و علی خود را ملزم نمی دید كه در پناه ارتش، از مظلومان حمایت كند و حق آنها را بگیرد هرگز در چهره خلافت ظاهر نمی شد و برای تشكیل حكومت اقدام نمی كرد.[2] .

آنان كه از دانش اداره ی جامعه بهره مند می باشند و توان آن را دارند كه مدیریت جامعه را عهده دار شوند، در مقابل خداوند مسوول و متعهدند كه امور جامعه را تصدی كنند و نگذارند كه عده ای حقوق جامعه را پایمال و از افراد جامعه به نفع خود بهره كشی كنند.

به عبارت دیگر، خداوند از علماء پیمانی سخت گرفته است كه با ستمكاران پیكار كنند و حق مظلومان را از آنان بگیرند و از كف آنان بدر آورند.[3] .

علی از ابعاد مختلف علماء سخن می گوید، ابعادی وسیع و گسترده، ابعادی در عدالت سیاسی و اقتصادی، در هدایت و اداره جامعه، در گرفتن حق مظلوم از ظالم، در پاسخگویی به شمشیرها و سلاح ها در میدانهای نبرد، در بیزاری از جنگ و خونریزی ها،

[صفحه 19]

در تعلیم و تربیت، در انسان سازی، انسانی والا، كه از همه زنگها زدوده می شود و به سوی حقیقت و معنی می رود.

آن گاه امیرالمومنین خود نمونه ای از آن را نشان می دهد و این نمونه هم جز علی «ع» كسی دیگری نیست.

علی در جامعه ی ویژه ای چشم به جهان می گشاید و در آن پرورش می یابد و نشو و نما می كند، اما آن جامعه و ابعادش كاملا شناخته و شكافته نمی شود.

مردمی راجع به علی فكر می كنند و می نویسند، كه علی در كعبه در میان بتها به دنیا می آید و آن گاه پس از چند سال زندگانی، خود همچون ابراهیم نبی «ع» از درون شعله های آتش جاهلیت بیرون می رود و خدایان دست ساخته ی آدمیان را از فراز كعبه به زیر می كشد و مردم را به بت شكنی ظاهری و باطنی وادار می كند و تعلیم می دهد.

اما نویسندگان، جامعه ای را كه علی در آن بود نمی شناسند و شناختی ندارند، بدون این كه از جامعه ای كه علی فردی از افراد آن جامعه بود مطلبی به درستی بدانند و آن را از زوایای مختلف تجزیه و تحلیل كنند و از اعماق آنها اندیشه ها را بیرون آورند و ارزشیابی كنند به علی می پردازند.

علی از جامعه ی قریش و فردی از آن جامعه بود، اما در جامعه ی خود مستهلك نمی شود بلكه جامعه را به دنبال خود می كشد و آن را زیر و رو و دگرگون می كند و حركت آن را تغییر می دهد و همه اشیاء و افراد و اندیشه ها را تحت جاذبه ی خود و نیروی ثقل خویش درمی آورد.

علی به خلافت دست می یابد اما در خلافت غرق نمی شود بلكه آن را به دنبال خود می كشد و می گوید این كار برایم به اندازه آب بینی بز بی ارزش است.

او جویندگان حقیقت و پویندگان فضیلت را به سوی حق می خواند و از سراشیبی پستی و هلاكت دور می سازد «ریاض النضره ص 214 ج 2» به همین جهت بود كه علی كسی را مجبور نمی كند تا با او بیعت كند.

وقتی عمار یاسر و مالك اشتر در مورد چند تن از افرادی كه با امیرالمومنین بیعت نكردند با آن حضرت سخن به میان آوردند امام فرمود:

عمار، كسی كه با آغوش باز و با جان و دل بیعت ما را نپذیرد ما را به آنها نیازی نیست. در پاسخ مالك فرمود:

[صفحه 20]

مالك، من به اندیشه ی اینان از تو آشناترم، آنها را به حال خود رها كردن بهتر است تا این كه به بیعت مجبورشان كنیم.

بر این تلقی بود وقتی سعد بن ابی وقاص برای بیعت شرطی را پیشنهاد كرد، امیرالمومنین به او می فرماید:

بیعت مسلمانان با من به این شرط انجام گرفته كه كتاب خدا و سنت رسول خدا «ص » اساس كار خلافت باشد. تو آزاد و مختاری كه بر طبق همین شرط با من بیعت كنی یا از اجتماع مسلمانان بركنار بمانی.

نكته ی مهم آن است كه: علی از درون انقلاب بیرون آمد، انقلابی كه شعله اش خلافت عثمان را كه می رفت به سلطنت تبدیل شود و روش معاویه نمونه بارز آن بود در خود فروبرد.

علی می خواست انقلابی عمیق تر از آنچه انقلاب كنندگان در پی آن بودند به وجود آورد و جامعه را آن چنان زیر و رو كند كه محرومان و بینوایان از عدالت اسلام بهره مند شوند.

با این اندیشه و با اسلحه ورع و تقوی زمام كشور را به دست گرفت، ولی چنانكه خواهیم دید، توفیق نیافت.

علی حق و عدالت را آنچنان میزان كار خود قرار داد كه فرزندانش حسن و حسین و برادرش عقیل بیش از حق خود سهمی نداشتند. او در حسابهای مامورانش به اندازه ای دقیق و سختگیر بود كه عبدالله بن عباس پسر عموی خویش را كه از بهترین و ورزیده ترین یارانش بود از خود رنجانید. علی، حساس بودن زمان و موقعیت كشور را درك می كرد ولی با تمام تلاشها نتوانست، انقلاب خود را به ثمر برساند. آنان كه علی را تغییرناپذیر و استوار دیدند با او به نبرد پرداختند تا جایی كه عبدالرحمن پسر ملجم را وادار كردند كه علی را بكشد و آن وقت توانستند كه سلطنت را با نام خلافت در اختیار بگیرند.

علی «ع» با سیاست آشنا بود و حیله و خدعه را می دانست ولی به كار نمی بست برای این كه او جز حق چیزی را نمی شناخت.

علی پیشنهاد خلافت عبدالرحمن بن عوف را با شرط كتاب، سنت، اجتهاد خود، رد كرد ولی برای بیعت سعد وقاص و دیگران كتاب و سنت را كافی می داند و به اجتهاد خود اصرار نمی كند.

[صفحه 21]

آری- علی كسی را مجبور نكرد كه با او بیعت كند و به كسی هم اجازه نداد كه برای گرفتن بیعت به نام او، نیرویی به كار برد و مردم را آزار نماید.

در حكومت علی، بندگان خدا آزادند كه تحت حكومتش باشند یا به هر جا كه خوش دارند بروند، همچنین در اندیشیدن آزادند چون آزاد خلق شده اند.

در خلافت علی كسی مجبور نمی شود كه با او در جنگ شركت كند.

آن كه دلش در یاری علی بود و تنش در میدان جنگ نبود از عدالت علی برخوردار بود.

خوارج مردم را وادار می كردند كه علی را لعن كنند و اگر كسی با شیوه آنها مخالفت می كرد كشته می شد.

اما علی، در میدان جنگ، آنان را ارشاد می كرد و موعظه می نمود، و پند می داد تا جایی كه بسیاری از آنها را از جنگ منصرف كرد.

خوارج اهل دین بودند ولی قرآن را خوب نمی فهمیدند، اما معاویه و یارانش قرآن را بهتر از خوارج می فهمیدند ولی دین نداشتند و بین دین و سیاست، سیاست را انتخاب كرده بودند. به همین جهت بود كه علی با دسته ای از خوارج كه دین و قرآن را ادراك كرده بودند و پندش را پذیرفته بودند موافقت كرد و با معاویه و یارانش كه با دین و قرآن كاری نداشتند لحظه ای سازش نكرد و خاصیت رهبر انقلاب را حفظ نمود.

علی دارای شخصیت وسیع متنوع و متضاد بود به همین جهت به دلها و روحها حرارت و نشاط و ایمان می بخشید و مكتب او، مكتب عقل و اندیشه، ثوره و انقلاب، جذب و دفع، زهد و تقوی، خون و شمشیر، حق و عدالت بود. با چنین معنایی، چگونه می توانیم بگوییم كه:

آیا علی آن بود كه لعنش می كردند، یا آن بود كه خدایش می خواندند.

این كیست كه آنجا از زهد و تقوا سخن می گویند آن چنان بر روانها نفوذ می كند كه آدمی به این اندیشه می رود كه گوینده ی آن در كنج خانه نشسته و جز عبادت خدا كاری ندارد، ولی همین كه پا به میدان نبرد می گذارد می بینیم دلاوری است كه با شمشیر سرها را از پیكرها جدا می كند، تو گویی رودهایی از خون به وجود می آورد كه این خود از عجایب است.

در زمینه های دینی و سیاسی و اجتماعی آن چنان سخن می گوید و دریایی از اندیشه

[صفحه 22]

به وجود می آورد كه مردان خرد و دانش در آن غرق می شوند و آرامش قلب های خود را از دست می دهند، تو گویی كه آنها در میدان جاذبه خداگونه ای واقع می شوند.

چه بزرگ است خدا، خدای علی، كه خدای آسمانها و زمین و خدای همه جهانیان است.

علی در كعبه در جایی كه بعدها قبله ی مسلمین شد چشم به جهان گشود و در همان مكان پا بر جایگاه مهر نبوت گذاشت و به پا ایستاد و فریاد زد كه خدایان دست ساخته و زینت شده قابل پرستش نیستند. او همچون ابراهیم نبی علیه السلام بتها را به زیر كشید و شكست و می گوید رستگاری در این است كه خدای یگانه خالق آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست ستایش شود.

آیا حیات چنین كسی با یك یا چند جلد كتاب شناخته و گفتارش شكافته می شود؟

نه، هرگز.

مورخان نوشتند محمد شهرآشوب مازندرانی كه در قرن هفتم می زیسته و گوی سبقت را در علوم اسلامی از دیگران ربوده بود، هنگامی كه كتاب مناقب علی بن ابیطالب «ع» را می نوشت، هزار مجلد كتاب در كتابخانه اش وجود داشت كه همه ی آنها درباره امیرالمومنین نوشته و تالیف شده بود.

از آن زمان تا حال قلم ها از كار نیفتاد و اندیشه ها آرام نگرفت، چنانكه روزی نیست كه نویسندگان به علی «ع» نیندیشند و چیزی درباره ی او ننویسند.

آری، هر كسی به گونه ای و از گوشه ای به علی می نگرد و به او می اندیشد و به ظن خود به سویش می رود. یكی در دنیای حكمت و فلسفه علی پای می گذارد، دیگری به جهان سیاست و رهبری او وارد می شود، آن دیگر در مسائل فرماندهی و فرمانروایی و بالاخره در میدان وسیع و باعظمت زهد و پارسایی علی گام می نهد و می اندیشد.

هر كسی بر پایه ی بینش خود قلم را به حركت درمی آورد تا شاید بتواند برای قلب مشتاق خود توشه ای به دست آورد، چه این كه نوشتند و گفتند كه:

علی خطیبی زبردست، حكیمی پرمایه، رهبری توانا، قاضی ای دادگستر، زاهدی پایدار، كارگری پرتوان، فرمانده و سربازی هوشیار، سیاستمداری مدبر، اندیشمندی یگانه، امامی عادل، انسانی كامل بود و در بشردوستی و رحمت و محبت و احسان نظیر نداشت.

[صفحه 23]

آری چنین بود و باید اضافه كرد كه علی انسان والایی است كه پایگاه ویژه ای در تقویم و تركیب روزگار دارد، تا جایی كه عدل و مساوات و حق و انصاف را به خود تمام كرده است، او بر طبق احكام الهی، عدالت را درباره ی مجرم اجرا می كند، و سپس از روی رافت و شفقت به معالجه اش می پردازد، كه این كار نمونه ویژه ای از انصاف می باشد. در میدان جنگ شمشیر خود را به دشمنش می بخشد و نیروی تفكر خردمندان جهان را متحیر می سازد.

علی «ع» نهج البلاغه نبود، بلكه بالاتر از نهج البلاغه و والاتر از آن بود. علی كلامی دارد كه در همه زمانها دارای ویژگی خاص است.

بی شك آراء و افكار علی را باید در آنچه از او باقی مانده است جستجو كرد. نهج البلاغه این دائره المعارف بزرگ كه هر بیمار راه علی را شفا می دهد و هر تشنه راه خداشناسی را سیراب می كند، جزیی از آن است.

آنچه در این كتاب حاضر كه پیش روی شما قرار دارد، و به چشم می خورد ذره ای از زندگانی سیاسی علی امیرالمومنین «ع» است كه با بضاعت مزجات تا حدودی تحلیل گردید و هرگز ادعا ندارم كه از عهده ی این كار برآمدم بلكه اعتقاد دارم كه بسیاری از مسائل و موضوعات وجود دارد كه باید شكافته شود و جهات مختلف آنها بررسی گردد از جمله:

علی خلافت را حق خود و میراث خویش می دانست و برای به دست آوردن آن با دختر رسول خدا «ص» به در خانه مهاجر و انصار رفت و سفارش پیامبر اكرم را به آنها یادآوری كرد.

در مدت 25 سال خانه نشینی در هر موقعیتی از بیان این مطلب كه حق او غصب شده است كوتاهی نكرد.

چه شد ؟!

وقتی مردم همچون موی گردن كفتار به دور او ریختند و دریاها انسانهای خروشان فریاد برآوردند كه یا علی، می خواهیم با تو بیعت كنیم تا حقوق زجردیده ها و ستم كشیده ها را از ستمگران نظام حكومتی عثمان بازستانی، به پا می خیزد و می گوید:

نه مرا رها كنید و دیگری را بخوانید.

علی از پیش برای خلافت تلاش می كرد. حتی در فرصتهای مناسب در كوچه و بازار

[صفحه 24]

فریاد می زد و می گفت ای مردم مگر فراموش كرده اید كه فرستاده ی خدا «ص» در حجه الوداع مرا به جانشینی خود برگزیده است، پس چرا ساكت نشسته اید و از حق من كه حق رسول الله «ص» است دفاع نمی كنید. چگونه شد ؟!

وقتی مردم به سویش آمدند و اختیار خلافت را در برابرش نهادند، امام از قبول آن سرباز زد و فرمود نه،

اگر من مشاور شما باشم بهتر است تا این كه امیر و حاكم بر شما باشم.

امام می دانست كه:

رباخواران و برده فروشان و پولدارهای بزرگ و كوچك، توده های مردم را به تنگ آوردند، والیان عثمان كه از خویشاوندان دور و نزدیك او بودند و همچنین طبقه حكومت گرا برای حفظ منافع خود بر پیكر نحیف بینوایان و استخوان های مظلومان تازیانه می زنند و ضربه های خورد كننده وارد می آورند.

امام می دانست كه:

عثمان و حكومت فتنه و فساد او، آینده ی شوم و تاریكی را به وجود می آورد، و دیر یا زود طوفان انقلاب به پا می خیزد تا جایی كه خلیفه و خانه اش را در خود فرو می برد.

ابن عباس همین كه شعله های آتش انقلاب زبانه كشید به امام پیشنهاد كرد، مصلحت آن است كه امام به مكه مسافرت نماید و از جریان انقلاب بركنار باشد. او در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی كه در مدینه وجود داشت اشاره كرد كه مردم غیر از علی مرتضی كسی را ندارند و امام هر جا باشد به دنبالش می روند.

امام به مكه نرفت و خود را در مقابل كوره ی آتش انقلاب قرار داد تا جایی كه حرارتش به صورت او رسید و ناچار شد در موضوع كشته شدن عثمان كه طلحه و زبیر و ام المومنین عایشه و بالاخره قریش مسبب آن بودند به كرات از خود دفاع كند.

علی در طول 25 سال مطالعه در خصوص اداره ی امور جامعه ی اسلامی و امت اسلام بویژه در دوران حكومت عثمان به این نتیجه رسید كه شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ی اسلامی به زمان جاهلیت بازگشته است و تفاوتهای ناشی از تضاد طبقاتی طوری است كه تنها راه اصلاح جامعه به هم زدن و زیر و رو كردن نظام اقتصادی است، همچون كفگیری كه درون دیگ غذا را به هم می زند و زیر و رو می نماید.

بنابراین وقتی كه توده های فقیر و محروم كه از ظلم و ستم دستگاه استبدادی عثمان

[صفحه 25]

به ستوه آمده بودند، مدینه را با تمام ظرفیتش تحت نظارت خود درآوردند، از علی خواستند كه به دنبال تحقق حق جویی و عدالت خواهی آنان باشد و پیشنهادهای آنان را به عثمان بگوید و انجام آنها را خواستار شود.

علی به عثمان می گوید كه دست معاویه و سایر خویشاوندان خود را از سر مردم كوتاه كند و حقوق مظلومان را از ظالمان بستاند و به صاحبان حق بدهد، و اضافه می كند، اگر ساكت بنشینید و به فریاد مظلومان و محرومان و بیچارگان پاسخ ندهید نظام عثمانی دوامی نخواهد داشت.

اگر علی و انقلابیون موفق می شدند كه با دست عثمان، معاویه و والیان عثمان را كه بازدارنده ی اجرای عدالت و مساوات قرآنی در جامعه اسلامی بودند از اداره امور كشور بركنار نمایند، بدون تردید در زمان خلافت علی اگر هم چند سالی به تاخیر می افتاد وضع آنچنان نبود كه امام بفرماید كه:

من فتنه ها و امواج سهمگین آن را پیش بینی می كنم و اگر خلافت را قبول كنم ناگزیرم با دسته هایی كه خود آتش نفاق را دامن می زنند به نبرد پردازم.

وقتی پس از كشتن عثمان، مردم به سوی علی به حركت درآمدند و به خانه ی او هجوم بردند، امام اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور اسلامی را برای مردم توجیه می كند و می گوید «دعونی و التمسوا غیری» مرا رها كنید و به دیگری روی آورید و متذكر می شود «انا لكم وزیرا خیرء لكم منی امیرا»

مگر نه این است كه امام سخنگوی قرآن است و قرآن را به سخن درمی آورد (خطبه 157) «و لكن اخبركم عنه» مگر نه این است كه امام جانشین و وصی رسول الله است.

پس چرا وقتی كه مردم همچون شتران تشنه ی عقال گشوده و رها شده كه به سوی آبشخور خود هجوم می برند به خانه علی روی می آورند، علی درخواست آنان را نمی پذیرد و می گوید من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم.

آیا علی می خواست مردم را برای قبول حكومت عدل خود حریص كند و از پیش آماده نماید یا به دلیل آن كه می دانست، نظم جامعه اسلامی در اجرای احكام قرآن است و مردم توان و تحمل اجرای عدالت قرآنی را به وسیله ی شاهد وحی ندارند، می گوید كه من را رها كنید.

[صفحه 26]

علی (ع) سپس به آنها می گوید اگر من پیشنهاد شما را برای خلافت بپذیرم، به شیوه ی خود عمل می كنم و به سخنان دوستان مصلحت اندیش و به گفتار دشمنان و مغرضان گوش نخواهم داد،

و بدانید چنانچه دعوت شما را بپذیرم آنچه خودم می دانم با شما رفتار خواهم كرد «و اعلموا انی ان اجببتكم ركبت بكم ما اعلم» به روش دیگران كاری ندارم به اجتهاد خود عمل می كنم. (خطبه 91 و 115)

مردمی كه پس از كشتن عثمان به سوی علی روان شدند، مردم زمان شورای بنی سقیفه نبودند. در زمان نخستین شورای خلافت برادری و صمیمیت بین مردم در بالاترین مرتبه ارزش بود، اما هنگامی كه مردم به خانه علی هجوم بردند تربیت دینی و اجتماعی با زمان رحلت نبی اكرم «ص» فاصله ی زیاد داشت، در حكومت عثمان تمدن سرمایه داری به عنوان یك مكتب، ارزش پیدا كرد و طبقه ی حاكمه و همچنین اشراف قریش و دیگر طبقات ممتازه برای خود حقوقی در حاكمیت و نظامات اسلام قائل بودند، علقه و پیوندهای خونی و قبیله ای بار دیگر در جامعه ی عرب جای ویژه ای گرفته بود.

پس از سقوط رژیم عثمان، عده ای به دنبال حفظ موقعیت ها و ارزشهای به دست آورده ی خود بودند و حكومتی را می خواستند كه ثروتهای سرشار و امتیازات طبقاتی آنان را حفظ كند.

دسته ای، از دین، فقط احكام ابتدایی شرعی، غسل، محراب عبادت، ذبح شرعی و این قبیل موضوعات را حقیقت عدالت می دانستند و آخرت گرایی را دنبال می كردند كه بر اثر قیام عمومی، در مجرای انقلاب قرار گرفتند. جمعیتی از محرومان و گرسنگان و ستم دیدگان كه مسیر حركت اجتماعی را به دست گرفته بودند به خاطر گرفتن حقوق خود از ظالمان و دادخواهی به سوی علی آمده بودند.

علی می دانست مردمی كه سالها به غارتگری و حق كشی و بی عدالتی تن پرورده شدند، یك مرتبه نمی توانند آنچنان رشد عقلی و عدالت پذیری پیدا كنند كه بتوانند عدالت و حق طلبی علی را ادراك نمایند.

از این جهت امیرالمومنین می فرماید «دعونی و التمسوا غیری- ص 262 ف»

علی در خطبه ی 91- از چهره هایی كه برای كشور اسلامی سرفصل هایی به وجود

[صفحه 27]

می آورند و مسایلی كه عده ای، آنها را به رنگهای مختلف رنگ آمیزی می كنند سخن گفت و می گوید: ما به استقبال آینده ای می رویم كه چهره ها و رنگهای گوناگون دارد (و این بدان معنی نیست كه آینده ی مبهم با چهره های گوناگون ویژه حكومت امیرالمومنین است نه بلكه كشور پهناور اسلامی كه دستخوش تحولاتی گردیده بود و حركت اجتماعی اش با حركت مكتبی قرآن فاصله گرفته بود با چند چهره شدن و چند رنگ شدن دست به گریبان بود، به طوری كه) دلها بر آن پایدار نمی باشد و عقل ها بر آن ثباتی ندارد. از این جهت است كه علی می گوید: خلافتی كه همگی ما به استقبالش می رویم دارای چهره ها و رنگهای گوناگون است.

فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول.

پس علی می دانست و آینده را می دید كه گفت اگر وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم.

«حضور الحاضر» مردم كه برای بیعت همچون شتران تشنه كه به آبشخور خود وارد می شوند به علی هجوم بردند دست بسته ی او را به زور برای بیعت گشودند و او را به سوی خود كشیدند تا جایی كه بند كفش هایش را پاره كردند و عبا را از دوش او انداختند. «خطبه 22»

نخستین چهره و رنگ، آن بود كه محمد مسلمه از خواص خلیفه دوم كه در انقلاب مردم علیه عثمان به همراه علی بود و علی او را از اهل نظر می دانست از بیعت با علی سرباز زد و سعد وقاص و عبدالله بن عمر، حسان بن ثابت، اسامه بن زید هم از روش صحابه پیامبر «ص» از مهاجران و انصار تخلف ورزیدند و آراء مسلمانان را نادیده گرفتند.

از بنی امیه عده ای از بیعت با علی خودداری كردند، از طرف آنان مروان بن حكم، سعدبن عاص و ولیدبن عقبه نزد امیرالمومنین آمدند از عقده ها و ناراحتی های خودشان كه از علی به دل داشتند و به جان خریدند سخنها گفتند و اضافه نمودند كه ای علی تو همه ی ما را كوبیدی و خوار كردی و پشت ما را در هم شكستی، پدران و بستگان ما را در جنگ بدر به قتل رساندی. ما بیعت با تو را به شرایطی می پذیریم.

امام فرمود: من شما را به كتاب خدا می خوانم و روش پیامبر را در میان جامعه ی اسلامی زنده می كنم.

[صفحه 28]

آنان نپذیرفتند و به جمع مخالفین روی آوردند.

رویداد دیگر، آن بود كه هنوز مركب نوشته بیعت خشك نشده بود كه دسته ای از آن مردم به مخالفت با علی برخاستند و گرد شتر ام المومنین عایشه جمع شدند و در بصره محمدبن طلحه و عبدالله بن زبیر را به نوبت به امامت نماز جماعت خویش گماردند.

ام المومنین عایشه در حیات رسول الله «ص» مرجع افراد برجسته و شعرای عرب درباره ی روحیه و احوال پیامبر اكرم بود.

امیرالمومنین می دانست كه عایشه زنی بلندپرواز و جاه طلب و تندخو می باشد و به خویشاوندانش تعصب شدید دارد.

امام می دانست كه او در زمان خلافت شیخین از احترام و امتیاز خاصی برخوردار بود و در بزرگداشت مقام و ترجیح او بر سایر زنان پیامبر غفلت نمی شد.

علی «ع» می دانست كه عثمان در اواخر خلافتش با عایشه اختلاف فاحشی پیدا كرد و عایشه از مخالفین سرسخت عثمان شد و در برانگیختن احساسات مردم علیه عثمان نقش اساسی داشت و «بكشید نشل را كه كافر شده است» از فتاوی عایشه است.

علی «ع» به خاطر داشت كه اقدامات عایشه علیه عثمان به خاطر این بود كه می خواست خلافت را به خاندان خود برگرداند. از این رو ترتیبی فراهم كرد كه در قیام علیه عثمان افراد قبیله ی تیم از محمدبن ابابكر و طلحه پسر عموی ابابكر طرفداری كنند. دشمنی عایشه نسبت به امیرالمومنین «ع» ریشه ای تاریخی داشت و باور آن است كه علی «ع» درباره ام المومنین و همفكران او در مدت 25 سال سكوت و صبر خود اندیشه كرده بود. اما عایشه بدون وقفه یكی از چهره هایی شد كه امام علی «ع» در خطبه 91- از آنها نام برد.

در روز دوم خلافت، علی به منبر می رود و پس از نگاه به افرادی كه در گوشه و كنار مسجد نشسته بودند برنامه ی كار خود را بیان می كند و می گوید: «آن عده كه دنیا آنها را در خود غرق كرده و املاك و نهرها و اسبان عالی برای خود فراهم نمودند و كنیزان نازك اندام را برای آسایش خویش تهیه كردند، باید بدانند كه علی بزودی همه ی اینها را از آنها می گیرد و به بیت المال باز می گرداند و به آنها همان قدر می دهد كه حق دارند. من برنامه خود را اعلام می كنم و به آنهایی كه در عملكرد عدالت علی قرار می گیرند می گویم، از هم اكنون به نظریات من آگاه باشند و در آتیه نزدیك نگویند علی ما را اغفال كرد و از

[صفحه 29]

آنچه داشتیم ما را محروم ساخت.»

روز دیگر ولیدبن عقبه بن ابی محیط به نمایندگی بنی امیه به علی شرایطی را پیشنهاد كرد و گفت اگر پیشنهاد و شرایط ما را قبول نكنی ما به شام می رویم و به معاویه ملحق می شویم.

بنابراین در همان روزهای نخست خلافت امیرالمومنین، چهره ی معاویه یكی از چهره های الوان بود كه خلافت به دست هر كس می افتاد این چهره خود را نشان می داد، او در صف مخالف علی قرار داشت.

جنگ صفین، حكمیت، جنگ نهروان، چهره های گوناگونی است كه علی به استقبال آنها می رود. آخرین چهره هم مردم كوفه بودند كه امیرالمومنین می فرماید:

خدایا، كوفیان از من كه بسیار آنان را سرزنش نمودم بیزار و خسته شده اند و من هم از اینان ملول و دلتنگ هستم چون از بس نافرمانی كردند.

به جای من شری را بر ایشان حاكم گردان «و ابدلهم بی شرا منی» و دلهایشان را همچون نمك در آب حل كن «خطبه 25»

امام كه مظهر عدالت قرآنی است، می داند شیرینی عدالت وقتی مورد پسند دلها است كه طعم تلخ ظلم با زبان چشیده شود. از این رو از خدا می خواهد كه در آینده ظلم و جور را بر مردم حاكم گرداند.

ابن عباس در آغاز خلافت امام حسن «ع» نامه ای به امام نوشت و گفت كه: یكی از عوامل كه بزرگان صحابه را از دور علی «ع» پراكنده كرد، این بود كه علی عطایا را بین مسلمانان به تساوی می داد و فرقی بین بزرگان و موالی نمی نهاد- این مساوات و عدالت بود كه ایرانیان و مصریان را دور علی جمع كرد و بسیاری از صحابه را كه مدعی حق تقدم در اسلام بودند به دور معاویه گرد آورد[4] .

عمار یاسر در جنگ صفین كه در برابر عمروعاص می جنگد فریاد برمی آورد كه:

من در ركاب پیامبر سه بار با صاحب این پرچم «عمروعاص» برای نزول قرآن جنگیدم و این چهارمین بار است كه با آنها می جنگم و اكنون برای تاویل قرآن با آنها به نبرد می پردازم كه اهمیت آن كمتر از آن سه جنگ نیست، و این فرمایش علی «ع» است كه می فرماید:

[صفحه 30]

«من به خاطر نزول قرآن با آنها به جنگ پرداختم و برای تاویل آن با آنها نبرد خواهم كرد.»

به همین جهت است كه باید گفت، نبرد علی برای حراست قرآن و سنت است نه كشورگشایی و كشورداری، علی بجز قرآن و احكام الهی چیزی نمی بیند و به چیزی نمی اندیشد. در تمام زوایای تاریخی و سیاسی حكومت علی، قرآن و سنت و عدالت به چشم می خورد كه باید بررسی شود تا حقیقت زمانش برای سرمشق آیندگان روشن گردد.

شیوه ی حكومت علی، با حكومت شیخین باید مطالعه شود كه چرا علی شیوه ی شیخین را نپذیرفته است، با این كه پدیده های اجتماعی همچون فرمول های ریاضی ثابت نیست بلكه تابع زمان و مكان است.

علی كه برخاسته از میان توده های محروم جامعه بود، نظم سیاسی و اجتماعی او برای از میان بردن درد گرسنگی، درد ظلم و ستم برده داران و زمین داران بزرگ بوده است.

گرسنگی چیزی بود كه كودكان و نوجوانان یتیم و زنان بی شوهر و بی سرپرست بدان دست به گریبان بودند.

علی در رژیم عثمان به سوی موالی می رود و به آنها می گوید: این اعراب شما را مانند یهود و نصاری می دانند، با نسوان شما ازدواج می كنند ولی از نسوان خود به شما زن نمی دهند و در عطایا خود سهم بیشتری برمی دارند.

این نمونه ای از طرز تفكر علی بن ابیطالب «ع» است.

عمر به معاویه می گفت: تو كسرای عرب هستی و خود معاویه می گفت من خلیفه نیستم من ملك هستم.

برای علی قابل قبول نبود در حكومت الهی او كه فقرا و ضعفا در كنار دستگاه خلافت بودند، روش كسری و امپراتور روم وجود داشته باشد.

این با فكر علی، با عدل علی كه عدل قرآنی است سازگاری ندارد.

در این كتاب كه پیش رو دارید به پاره ای از مسائل سیاسی حكومت امیرالمومنین پاسخ داده شده و اگر عمری باشد و توفیقی به دست آید، گام دیگری در ساحل این دریای بیكران گذاشته خواهد شد.

[صفحه 31]

هرگز در این اندیشه نبودم كه درباره ی زندگانی سیاسی امیرمومنان علی علیه السلام قلم به دست بگیرم و چیزی بنویسم چون در خود نه جراتی سراغ داشتم نه توانی می دیدم.

در رمضان سال 1400 هجری نبوی عنوان این كتاب در خاطرم نقش بست بدون این كه فهرست مطالب آن را تنظیم كنم قلم را به دست گرفتم و نخستین صفحات كتاب را تحت عنوان پیش گفتار «نهج البلاغه- كتابی در عظمت روح و اندیشه ی علی علیه السلام» به رشته تحریر درآوردم كه این خود به خلاف عرف بود.

در خود ذوق و شوقی فراوان دیدم، از مولای متقیان خواستم كه مرا یاری فرماید و این شعله ی درونی را فروزان تر كند تا بتوانم از خرمن فیض و بركتش توشه ای بردارم. در این كار از پای ننشستم تا در روز شهادت امیرالمومنین «ع» سال 1402 قلم به خاتمه كتاب رسید. خدای را بسیار سپاسگزارم كه اكنون این صفحه به پایان رسیده است.

تهران پنجشنبه، بیست و سوم رمضان 1402

برابر بیست و چهارم تیرماه/ 1361

علی علامه حائری

[صفحه 33]


صفحه 18، 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 33.








    1. خطبه شقشقیه، نهج البلاغه «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر».
    2. خطبه شقشقیه، نهج البلاغه «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر».
    3. خطبه شقشقیه، نهج البلاغه «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر».
    4. حقوق اسلام ص 199- دكتر جعفری لنگرودی.